آیا باید به کله “بافور”ی زرند ببالیم یا از آن بنالیم؟!

گرفتن این آلودگی مطمئناً باید در برنامه های کوتاه مدت مسئولان باشد، اما آیا سیاسیون و فعالان مدنی نمی دانند اگر این”بافور” روشن نباشد، باید شاهد روشن شدن بافورهایی باشیم که خون زن و فرزندانی را به یغما می برد.

VaforZarand

از آن زمان که جلال آل احمد خاطرات”نیما یوشیج”را از کنار منقل بارها در کتاب “ارزیابی شتابزده” به رشته تحریر در آورد، تازه خیلی ها فهمیدند منقل و بافور (وافور) با پدر شعر جدید و در بزنگاه ها، با کارکردهای فرهنگی معاصر ما، بیگانه نبوده است.

صدای زرند – حسن ضیاءالدینی: بیان جملات فوق، گواه این تفکر می باشد که استعمال کلماتی چون منقل و بافور از همان اول در فرهنگ ما جا خوش کرده بود و جای گرم ونرمی را هم، سالهاست در تملک خود دارد. اگر باور نمی کنید به طنز فاخر هم استانی خودمان جناب “سید علی میرفتاح” و یا به خاطرات چماه کوهبنانی با ویژه نامه پاسارگاد ـ نوروز ۹۳ ـ نگاهی بیندازید؛ تا این استعمال، بهتر برایتان قابل فهم شود.

اما در فرهنگ ما زرندی ها؛ این اسم نه تنها در نوشتار، بلکه در دیالوگ روزانه، چاشنی بسیاری از گفتارهایمان است. گفتاری که نباید جدا از این فرهنگ، تعریف شود.

و اما؛ در کارخانه کک سازی و پالایش قطران زرند چند برج وجود دارد که به بزرگترین آنها، کارگران لقب “کله بافوری” داده اند. اگر چه این بافور زرندی به سبک و سیاق سازنده چینی خود، با زاویه های تند کار شده است؛ اما از قَبل آن و دیگر سازه های فلزی و سیمانی بیش از ۸هزار نفر مستقیم یا غیر مستقیم ـ از سوپری سر کوچه تا رانندگان کامیون حمل زغال و کک و خانواده هایشان- ارتزاق روزی می کنند. حالا جالب اینکه تنها به خاطر بوی بدی که از آن استشمام می شود یکی از فعالان مدنی ـ سیاسی آمده، می گوید: (در محفل خصوصی) درش را تخته کنیم تا کارگرانش اخراج شوند و آرزویش را این چنین ادامه می دهد؛ چون این تعداد آدم بیکار و گرسنه می مانند، می ریزند “دم در” فرمانداری و… در نتیجه آنها مجبور می شوند آلودگیش را بگیرند.

 

چرا این بافور باید روشن باشد؟

 

گرفتن این آلودگی مطمئناً باید در برنامه های کوتاه مدت مسئولان باشد، اما آیا سیاسیون و فعالان مدنی نمی دانند اگر این”بافور” روشن نباشد، باید شاهد روشن شدن بافورهایی باشیم که خون زن و فرزندانی را به یغما می برد.

تنها عواقب کوچک این نوع تفکر، ناامن شدن دیوارهای منزل شهروندان زرندیست؛ باید قبول کرد اگر امروز ما از امنیت بالایی نسبت به دیگر شهرهای استان برخورداریم، باید این پُوان مثبت را در وجود همین بافورها، رصد کرد. چه افرادی که به خاطر جذب شدن در همین مراکز صنعتی با اعتیاد خداحافظی کرده اند؛ حال اگر این جوان بیکار شود سیاسیون زرند چند درصد تضمین می دهند آنها دوباره به این دوست دشمن صفتشان، سلامی دوباره ندهند.

سیاسیون زرند! پدیده روسپیگری در کدام قشر از جامعه بیشترجاری وساریست؟ آیا فقر ریشه این معضل اجتماعی است یا نه! آسیبی که ایدز، کوچکترین محصولش است.

چرا “ما” باید ناخواسته تخم نفاق را در جامعه زرند هر روز، ببشتر از دیروز بیفشانیم؛ تا آقایان به مقاصد پست دنیایی خود نزدیکتر شوند. امروز آقایان به خاطر یک اختلاف سیاسی کوچک حاضرند یک شهر را به ویرانی بکشانند. مگر همین بیکاری نبود که بیشترین آمار خودکشی در کشور را برای زرند به ارمغان آورده بود. در یک معادله سود و زیان ما کدام طرف هستیم؟

یک جمله در خور توجه در مقاله “پیرمرد چشم ما بود” جلال آل احمد هست، که وصف امروز مسئولان شهرستان زرند در مواجه شدن با این بافورهای خوانده شده، است. “و آنوقت ناچارند که هم بتو ببالند وهم ازت دلخور باشند” (ارزیابی شتابزده،صفحه۴۴، چاپ۱۳۵۷).