عزیزان و دوستان همسنگرم در سنگرهای عقیدتی، همان طور که مرزهای خاکی و جنگهای آتشین احتیاج به خون من و سایر دوستانی که با نثار خون مقدسشان راه را بر ما روشن کردهاند دارد، مرزهای عقیدتی نقش حساستری دارند.
به گزارش صدای زرند به نقل از فارس، در آستانه روز خبرنگار، فارس از زندگینامه شهدای خبرنگار استان کرمان گزارش میدهد.
روستای پاقلعه از توابع شهرستان شهربابک در سال ۳۷ شاهد تولد نوزادی بود که او را احمد نامیدند، احمد از همان کودکی دارای اخلاقی نیکو و پسندیده بود.
حضور در راهپیماییها و تظاهرات دوران انقلاب، بخشی از زندگی سیاسی احمد بود که آگاهانه و مشتاقانه پا در آن گذاشت.
با پیروزی انقلاب اسلامی احمد به عنوان خبرنگار روزنامه جمهوری اسلامی فصل جدیدی را در زندگی خود رقم زد در همین سالها ازدواج کرد و با آغاز جنگ تحمیلی چند مرتبه عازم جبهه نبرد حق علیه باطل شد.
احمد در ۱۳ اسفند ماه سال ۶۵ بر اثر اصابت ترکش در عملیات کربلای ۵ در شلمچه به فیض شهادت نائل شد.
مژههای به هم چسبیده
خواهر شهید احمد محمدی میگوید: دوران دبیرستان من و احمد با هم در رفسنجان زندگی میکردیم و درس میخواندیم، احمد نمازهایش را معمولاً در مسجد و به جماعت به جا میآورد، او هر وقت از مسجد بر میگشت، مژههایش به هم چسبیده بود و این بر اثر گریه زیاد اتفاق میافتاد، احمد در نماز بسیار حالت تضرع و خشوع داشت.
پدر شهید احمد محمدی میگوید: احمد به مادرش بسیار احترام میگذاشت، هنگامی که مادرش پا برهنه راه میرفت احمد به او میگفت: مادر! کاش میشد پا بر چشمان من بگذاری و راه بروی و پاهایت را بر زمین سخت نگذاری، عشق احمد به مادرش یک عشق پاک و مقدس بود که از ایمان او سرچشمه میگرفت.
برادر شهید احمد محمدی میگوید: شب عروسی احمد، دوستان رزمندهاش نیز حضور داشتند، من مرتب پیگیر مسائل شام و پذیرایی بودم و نگران از اینکه مبادا مشکلی و یا کم و کسری پیش بیاید، ولی احمد از این فرصت استفاده و از بچههای رزمنده درخواست کرد که در جمع مهمانان به بیان خاطرات جنگ بپردازند تا هم علاوه بر ایجاد فضای معنوی حاکم بر جلسه، بتواند برای تشویق دیگر جوانان برای حضور در جنگ، اقدام کند.
رونق تاسوعا و عاشورا
برادر شهید احمد محمدی میگوید: ما در روستای پاقلعه متولد و بزرگ شده بودیم، بعدها هر کدام برای ادامه زندگی از روستا هجرت کردیم، اما احمد حساسیت و وسواس عجیبی روی زادگاهمان داشت و به همین خاطر وصیت کرده بود که بعد از شهادتش او را در روستا دفن کنند.
احمد مراسم تاسوعا و عاشورا را هر سال باشکوه در روستا برگزار میکرد، گفته بود اگر مرا در روستا دفن کنند، حتماً برادران و خواهرانم ایام دهه محرم برای برگزاری مراسم به روستا میآیند و این مراسم از رونق نمیافتد.
برادر شهید احمد محمدی میگوید: هر کدام از خواهران و برادران خود را به خاطر خصوصیتی که در آنها میدید، دوست داشت و سعی میکرد نقاط قوت آنها را تقویت و ضعفها را برطرف کند، مثلاً یکی را به خاطر مقید بودن در حفظ حجاب، یکی را به خاطر مهماننوازی، یکی را به خاطر رعایت تقوا یکی را به خاطر نماز اول وقت، یکی را به خاطر رعایت صرفهجویی و … دوست داشت.
خواهر شهید احمد محمدی میگوید: همیشه به ویژه ماه مبارک رمضان به من سفارش میکرد که ملاعلی، بعد از نماز و در وقت سحر برای من دعا کن و از خدا بخواه که مراد من را بدهد، من که نمیدانستم حاجت او چیست، اما برایش خیلی دعا میکردم، بعد از شهادتش دلم شکست، هر چند این عاقبت خوشی برای او بود، ولی از دست دادن احمد برای ما خیلی سخت بود، من با خود میگفتم کاش دعا نکرده بودم.
زیباتر از همیشه
ملاعلی چوپان روستا پاقلعه رفسنجان میگوید: قبل از شهادتش خیلی به من سفارش میکرد که بعد از شهادتش گریه و زاری نکنم، وقتی شهید شد برای دیدن پیکرش رفتم، خیلی زیباتر و شادابتر شده بود، اصلاً باورم نمیشد او شهید شده، هیچگاه احمد را به آن زیبایی ندیده بودم، وقتی هم بالای سر او رفتم اصلاً نتوانستم گریه کنم.
پدر شهید محمدی میگوید: با احمد رفته بودیم عیادت یکی از دوستان که در جبهه مجروح شده و در بیمارستان بستری بود، موقع خداحافظی با مجروح در گوش او چیزی گفت که آن بنده خدا بر آشفت، بعداً به دیدار آن مجروح رفتم و گفتم: احمد آن روز در گوش شما چه گفت و او در جوابم گفت، احمد گفته من دارم به جبهه میرم و شهید میشم و تو روی این تخت افتادهای و به تشییع جنازهام هم نمیتوانی بیایی.
اتفاقاً همین طور شد و احمد شهید شد و آن بنده خدا هم نتوانست به تشییع جنازه بیاید.
داماد خانواده شهید احمد محمدی میگوید: وقتی عملیات نبود، احمد به رفسنجان بر میگشت در یکی از این مرخصیها به یک مجتمع صنعتی مراجعه کرد و گفت، میخواهم کار با لودر و بلدوزر را یاد بگیرم.
خیلی وقتها در جبهه راننده لودر شهید یا مجروح میشود و کسی نیست که کار او را تمام کند، میخواهم یاد بگیرم و در این مواقع خودم جای راننده بنشینم.
نمی دانستم شهادت این قدر خوبه
برادر شهید احمد محمدی میگوید: بعد از شهادتش یک شب او را در خواب دیدم، من در خواب میدانستم که احمد شهید شده به او گفتم، احمد آیا دوست داشتی زودتر از این شهید شوی.
گفت: قبلاً ایام عید همه دور هم جمع میشدیم، دوست نداشتم از این جمع جدا شوم و یا به شهادت برسم، اما حالا شهید شدم، آن قدر راضیام که حسرت میخورم چرا ایام عید من دوست نداشتم شهید شوم.
محمد ریاحی دوست شهید احمد محمدی میگوید: سه سال در خانه ما زندگی میکرد، سالهایی که هنوز ازدواج نکرده بود، من غیر از خوبی و پاکی چیزی از او ندیدم.
ماههای رمضان میگفت: اگر میخواهید من پیش شما سحری بخورم، باید اجازه بدهید ظرفها را بشویم، هر چه اصرار میکردم تو یک نفر هستی و مهمان ما هستی، حریف او نمیشدم که سراغ ظرفها نرود، او شرط کرده بود و چارهای نداشتم.
عبادت در شب عروسی
برادر شهید احمد محمدی میگوید: شب عروسیاش برای او با شبهای دیگر هیچ فرقی نداشت، مثل همیشه به نماز شب ایستاد و در قنوت و سجده با گریه و اشک با خدا راز و نیاز میکرد، اصلاً متوجه اطراف خود نبود، اصولاً در موقع نماز خواندن از محیط اطراف جدا و غرق در عبادت میشد.
خواهر شهید احمد محمدی میگوید: شب عروسیاش متوجه شدم به همسرش میگوید، شما قدری از طلاهای خود را برای کمک به جبهه اهدا کنید، این را در جمع میهمانان اعلام میکنیم تا آنها نیز تشویق شوند و کمکهای مناسبی امشب برای جبهه جمعآوری شود.
من فهمیدم مانع شدم و به احمد گفتم: اینها میهمان ما هستند، خوب نیست چنین کاری انجام دهیم، بگذارید در مجالس و مواقع دیگر برای این کار تبلیغ کنید.
شرط ازدواج
همسر شهید احمد محمدی میگوید: من طلبه بودم و به علوم حوزوی بسیار علاقه داشتم، همان ایام شنیدم احمد برای خواستگاری از من پیغام دادهاند، گفتم «من مایل به ادامه تحصیل هستم و اگر ازدواج مانعی در این راه باشد، نمیپذیرم»، احمد گفت، اگر شما مایل به ادامه تحصیل باشید، حتی اگر لازم باشد، شما را با پای پیاده به کربلا و نجف ببرم تا تحصیل کنید، این کار را خواهم کرد و هیچگاه مانع پیشرفت شما در کسب علم نخواهم شد.
همسر شهید احمد محمدی افزود: احمد دائم الوضو بود، هیچ شبی بدون خواندن سوره واقعه نمیخوابید، در مناجات با خدا اشک و گریهاش مداوم بود در آخرین سجدههای نمازش، شاهد سجدههای طولانی و اشک فراوان او بودم.
در تواضع و بندگی غیرقابل توصیف بود، یک سفر که با هم به مشهد مقدس رفته بودیم، بسیار با معنویت زیارت میکرد و هرگاه او را میدیدم پلکهایش متورم بود، اما میگفت «کاش میدانستم چگونه با خدا راز و نیاز کنم».
عید برای همه
همسر شهید محمدی بیان داشت: سال ۶۵ برای عملیات کربلای ۵ آماده رفتن به جبهه میشد که مادرش به او گفت، «عید نزدیک است پیش ما بمان»، احمد با ناراحتی گفت، «فرزندان این مملکت در جبهه در خون خود غوطهورند، آیا آنها و خانوادههایشان عید ندارند»، مادرش نیز راضی شد و سکوت کرد.
وی گفت: احمد از همسرش خواسته بود، بعد از شهادتش حتماً در مراسم خاکسپاری او سخنرانی کند، فاطمه همسر احمد در وضعیت روحی و روانی مناسبی نبود، اما به خاطر سفارش احمد دقایقی در مراسم خاکسپاری سخنرانی کرد.
او بخشی از خطبه حضرت علی(ع) در باب جهاد را انتخاب کرد و پیرامون آن صحبت کرد، روحانی حاضر در مراسم از وجود چنین شیر زنانی که اینگونه با صلابت و ایمان در تشییع همسران خود سخنرانی میکنند، تجلیل کرد.
فرازی از وصیتنامه شهید احمد محمدی
تمام مورخان، قلم به دستان، نگارندگان و خلاصه همه دنیا بدانند که من چشم و گوش بسته این راه را انتخاب نکردم و اگر اهداف عالیه اسلام به خون من و امثال من محقق میشود، زهی سعادت که من هم از یاوران حضرت اباعبداللهالحسین (ع) باشم و با نثار خون ناچیزم به تمام مستضعفان جهان ثابت کنم که جوانان حزبالله آمادهاند تا جهت آزادی کربلا و قدس جان خویش را فدا کنند.
اما عزیزان و دوستان همسنگرم در سنگرهای عقیدتی، همان طور که مرزهای خاکی و جنگهای آتشین احتیاج به خون من و سایر دوستانی که در ابتدا با نثار خون مقدسشان راه را بر ما روشن کردهاند دارد، مرزهای عقیدتی نقش حساستری دارند و عزیزان مطمئن باشید که محصول مغز شما اثرش عمیقتر از خون ناچیز حقیر است.
انتهای پیام/
ملاقات عمومی روندی عادی برای مسئولان مردمدار است و معمولا یک کار روتین و عادی به منظور رفع مشکلات شهروندان توسط مسئولان ذیصلاح انجام میشود تا در کنار این دیدارهای چهره به چهره با بالاترین مقام آن دستگاه،حساب سلسله مراتب مدیریتی آن دستگاه به دستشان بیاید که در صورت پیچاندن مردم در بروکراسی اداری،خبرش توسط همان مراجعه کننده(فرد پیچانده شده) به مافوقش گزارش میشود!
مطابق بند ۱۴ ماده ۵۵ قانون شهرداری “یکی از مهمترین وظایف شهرداریها اتخاذ تدابیر مؤثر برای حفظ شهر از خطر سیل است”؛ وظیفهای که به نظر میرسد طی سالها گذشته در زرند چندان مورد توجه نبوده که طی روزهای اخیر شاهد خساراتی به شهر بودیم!
در پی ورود سامانه بارشی به شهرستان زرند و هشدار سطح نارنجی فرماندار زرند و ریس ستاد بحران شهرستان از کلیه مدیران دستگاه های دارای و اجرایی در کنار سیستم های خدمت رسان شهرداری ها، دهیاری ها و صنایع معادن در آماده باش کامل میباشند.
دهیار روستای علی آباد علیا زرند از قتل جوان ۲۵ ساله زرندی در این روستا و متواری شدن قاتل خبر داد.
ارسال دیدگاه
قوانین ارسال نظر