مدیر انقلابی در تراز انقلاب اسلامی

بحث داغ شده بود و من از نگرانی هایم بابت بازار تاریخی می گفتم. همین لحظه صدای یک پیرزن از پشت درب اتاق جلسات شنیده شد.

صدای زرند – محمد اسلامی: آقای فرماندار، آقای فرماندار. معلوم بود پشت درب یکی از خانم های کارمند در حال توجیه او بود .هر چقدر از این طرف اصرار بر صبر بود از آنطرف انکار بر صبر.

فرماندار حرف من را قطع کرد و کلید زنگ را فشار داد. همه تقریبا مطمئن بودیم که فرماندار از کارکنان خواهد خواست تا آن پیرزن را به اتاق دیگری هدایت کنند تا جلسه به اتمام برسد اما در کمال تعجب او گفت: بزارید بیاید داخل!

پیرزن نگاهی به حاضران انداخت و از کنار هر مدیری که عبور می کرد می گفت آقای فرماندار!!!

صدایم را بلند کردم و با اشاره دست به او گفتم که جناب فرماندار ایشان است.

وقتی کنار فرماندار رسید شروع به گفتن درد دلهایش کرد که اصلا و ابدا هیچ ربطی نه به فرماندار و نه به حاضران داشت.

سیدرضا حسینی نژاد با خوشروئی و لبخندی مهربانانه به حرفهای آن پیرزن گوش می داد.

پیرزن آنچنان نزد عالی ترین مقام اجرائی شهرستان احساس آرامش و امنیت داشت که به روی میز تکیه داد و گوئی با یکی از فرزندان خود صحبت می کند.

حرفهای او که تمام شد ، فرماندار به همکارانش مطالبی را متذکر شد و آن پیرزن که با فریاد و عصبانیت وارد اتاق جلسات وارد شده بود حالا با صدایی آرام و چهره ای لبریز از رضایت خداحافظی کرد و رفت.

بخود گفتم واقعا در کدام یک از کشورهای باصطلاح متمدنِ غربی ، فرماندار که نماینده ی رئیس جمهور در یک شهرستان است چنین رفتاری زیبنده با چنین افرادی دارد؟

نباید فراموش کنیم که از اصول مهم انقلاب اسلامی بحث مردمداری و خدمت صادقانه به مردم بوده و هست و تا زمانی که حسینی نژادها در مسند باشند ” خاطرِ انقلاب” از حضور سربازانِ مدافعِ آن راحت خواهد بود.