گسل هایی که آماده رقص هستند

حالا زلزله باید درس باشد و نباید فراموش شود. باید دانشجویان درباره زلزله همواره دست به پژوهش بزنند و با تشکیل انجمن های خیریه علمی، زکات دانش خود را بپردازند.

sz5856566

نقل می کنند زمانی که زلزله شهر تبریز را ویران کرد شیخ ابوبکر تبریزی به بسطام بود در خدمت ابویزید که مرغکی بیامد و به دیوار خانه نشست و خواند.

شیخ ابویزید از شیخ ابوبکر پرسید می دانی که این مرغ چه می گوید؟

شیخ ابوبکر گفت: نه.

شیخ ابویزید گفت: می گوید که زلزله تبریز را ویران کرد و هیچ چیز جز زاویه خانه تو و مسجد خرابات آبادان نماند.

شیخ ابوبکر گفت: خدا را شکر.

شیخ ابویزید گفت: اگر خانه تو خراب شده بودی و باقی آبادان می بود، شکر راست بودی

(یادداشت ایرج افشار، مجله بخارا۳۵).

صدای زرند – میرسید عباس روح الامینی: این حکایت هرچند پایه علمی ندارد اما درس خوبی می دهد که آدمی در حوادث باید در غم دیگران باشد و به فکر منافع خود نباشد.

ما صاحب این حکایت های عرفانی هستیم و قرن ها نفس گرم عارفان بزرگی چون شاه نعمت ا… ولی، شیخ ابویزید، شیخ ابوسعید ابوالخیر بر این سرزمین دمیده است اما مردم ژاپن آن افکار را به طور عینی پیاده می کنند. به گونه ای که در سونامی بزرگ دلسوز جمع بودند.

بیش از نیاز خود خرید نکردند و دست به سرقت نزدند و سرمایه داران ژاپنی برخلاف خصلت سرمایه داری قیمت ها را پایین آوردند و کارگران رستوران ها دستمزد کمتر گرفتند و اضافه کار کردند تا غذای ارزان تر به دست زلزله زدگان برسد.

گلی از ما و دیگران گیرند گلابش. یکی از کارهای خوب ژاپنی ها این بود که سفره دلشان را پیش خبرنگاران غریب باز نکردند البته این رفتارها در یک لحظه به مردم ژاپن الهام نشده است. آنها سالها صداقت و راستی و درستی را از مدیران خود دیده اند و در زمان زلزله هم باور دارند اما اگر مدیران برای پر کردن جیب خود یک مشت شعار و وعده به مردم تحویل بدهند با دست خالی به شهرهای جنوب بروند و با دست پر آنجا را ترک کنند کم کم آثار این شناخت در ضمیر ناخودآگاه جمع می ماند و همان را در بروز حادثه ظاهر می کند که حرف و حدیث و شایعه زیاد است و افراد بی شماری از دلسوزان هم باید در آتش همان رفتارهای کذایی بسوزند.

سال گذشته در سالروز زلزله بم، محمدعلی علومی نویسنده و پژوهشگر کرمانی یا درست تر بگوییم بمی با داغ تلخی که از خاطره ایرج بسطامی بر جگر دارد از زادگاهش بم به عنوان ققنوس و برای اولین مرتبه از دکتر عباس بهزادی یاد کرد که اشک بسیاری از افراد را درآورد .

به راستی که بم ققنوس است. مردم آن خیزران اند که خون چکان در طول تاریخ بارها بر زمین افتادند و دوباره بلند شدند. مال دنیا که هیچ، هر جا حرف جان هم به میان آمده است بمی ها کم نگذاشتند و کم نیاوردند.

حتی ساختن قنات و کشت نخل ها در آن شرایط جز با فداکاری و تلاش طبقه زحمت کش بم امکان نداشت و دریغ و درد که در جنگ ها و غارت ها و زلزله هم همین قشر هستند که جان می دهند و باز از خون آنها گروهی فرصت طلب به مال و میز می رسند. آنهایی که محمدعلی علومی از آنها یاد کرده است تنها تعداد کمی ستاره از آسمان پرستاره بم است. (اطلاعات ۴/۱۰/۹۲)

بم در زلزله معروف سال ۱۳۸۲ خون چکان زانو زد و دوباره به پا خاست. همه ی دنیا کمک کردند و بم دوباره ساخته شده است اما حیف از آن کودکان و نوجوانان و جوانان بمی که در آن روز سرد بدون یک آه زیر آوار رفتند و معلوم نیست که چند علومی، بسطامی، دکتر افلاطونیان، داریوش رفیعی، کورس سرهنگ زاده و… در بین آنها بودند.

بچه های کرمانی که در سال پنجاه و سه در بند چهار زندان قصر بودند به یاد دارند که هر سال هنگامی که برای شرکت در جشن بیست و هشت اَمرداد دعوت می شدند قبل از همه این بچه های بم بودند که فریاد می زدند که ما شرکت نمی کنیم و ضربات شلاق و کابل را با این سخن به جان می خریدند.

حالا زلزله باید درس باشد و نباید فراموش شود. باید دانشجویان درباره زلزله همواره دست به پژوهش بزنند و با تشکیل انجمن های خیریه علمی، زکات دانش خود را بپردازند.

پس از زلزله همه می خواهند با جلب کمک های مالی، ساختمان ها را دوباره بسازند، بیماران را معالجه کنند که همه ی این رفتارها پسندیده است. اما دردهای روحی دیده نمی شوند. سالها می مانند. روشنفکران و هنرمندان باید به سراغ این دردها بروند. با برنامه ریزی سعی کنند از این دردهای روحی اهرمی برای رشد و تعالی بسازند. استعدادها را کشف و بارور سازند. کم کاری و اشتباهات را نه به منظور مچ گیری و پرونده سازی و نه به منظور تهمت زدن به جناحی و آبرو کسب کردن برای جناح دیگر بلکه برای جلوگیری از تکرار آن حوادث در آینده و ثبت تجربه ها شناسایی کنند.

در همایش های علمی آن را مطرح  کنند و راه های سد کردن آن را بیابند. تکرار اشتباهات در هر زلزله چیزی جز ضعف آموزش ها نیست. زلزله بم جهانی را تکان داد و ارگ بم هنوز هم زانوی غم بر زانو دارد. تشکیل موزه های زلزله در بم و گلباف و زرند می تواند هزاران دانشجوی رشته های مختلف را به کرمان بیاورد.

این موزه ها نباید در عکس و فیلم خلاصه شوند. می توان از گسل های طبیعی گلباف هم سود برد. نباید مردم زلزله را فراموش کنند و نباید همیشه سوگوار آن روزها باشند. باید در فکر کمک به دیگران باشند و راه های نو بیابند.

هنر نقاشی و شعر، مجسمه سازی، فیلم سازی، داستان نویسی و موسیقی را به کار گیرند. یک فیلم خوب بدون تبلیغات می تواند مردم را متوجه گسل هایی کند که در زیر خاک کرمان آماده رقص دوباره هستند. تنها با علم و دانش و پژوهش است که می توان این قانون حاکم بر این پدیده را کشف کرد و جهانی را شادمان ساخت.

تا پیش از رسیدن به آن، دانشجویان عمران و معماری و راه و ساختمان باید راه های علمی را برای ساخت و ساز با قیمت ارزان بیابند و در اختیار همشهریان خود بگذارند. بعد از زلزله بم رسالت سازمان نظام مهندسی و شهرداری ها سنگین تر شده است. پس از هر زلزله باید همه ی ساختمان ها مورد بازدید قرار بگیرند و ضعف های احتمالی در ساخت و سازها و نقشه و ضعف نظارت مهندس ناظر شناسایی و در اختیار مردم قرار بگیرد.

اگر پزشکی در جراحی اشتباه کند جان یک نفر به باد فنا می رود اما اگر یک مهندس کوتاهی کند ممکن است ساختمان بر سر صدها دانش آموز فرود آید. خ

انم مژده شهریاری در همدردی گفته است:

(دستم را بگیر…

ما با هم «فغان و کینه» سر دهیم

ای بازماندگان زلزله جان گداز کرمان

من.. فرزند تو… خواهر تو… و یا برادرت

من همانا پدر… و یا مادرت

من هر آن کس را که شکاف ها از تو در ربودند

من خود آهایم

تو شهید

تو حماسه

تو فریاد

هراسی نداشته باش

هم کیش من

همه ما تو هستیم

بی شک) (۱)

پی نوشت: ۱ـ مژده شهریاری- مجله چیستا- شماره ۲- سال ۶۰