کاروان نور – کاروان امام حسین (ع)

کاروانی عجیب، این کاروان شباهتی به کاروان بازرگانان نداشت و به نظر می آمد که کاروان حاجیان باشد.

images73PP6HYC

 

کاروان نور

کاروانی در بیابان در حال حرکت بود.

کاروانی عجیب، این کاروان شباهتی به کاروان بازرگانان نداشت و به نظر می آمد که کاروان حاجیان باشد.

در این کاروان کودکان زیادی دیده می شد، کودکانی که به گلهای بهاری شباهت داشتند.

کاروان را مردی سرپرستی می کرد که در چشمانش درخشش خورشید و در پیشانی اش پرتو ماه و در سینه گشاده اش وسعت صحرا خودنمایی می کرد.

کاروان نور که ظاهراً از مکه عازم کوفه بود دربرگیرنده جمعی از زیبنده ترین انسانهای فداکار و مخاص بود که هیچ انگیزه ای جز رضایت خدا در سر نداشتند.

این قافله نور از مکه به کوفه نرسید و کربلا را مقصد عشق بازی با خدا دانست.

از طرفی همه کسانی که از مکه امام را همراهی می کردند به کربلا نرسیدند، آنهایی که انگیزه ای غیر از شهادت در سر داشتند و هر لحظه که احساس می کردند به هدفشان نخواهند رسید بر می گشتند و باقیمانده ها کسانی بودند که از شهادت در راه خدا هراسی نداشتند و وقتی می دانستند که در پیش روی یادگار پیامبر و امام بزرگوار خویش در راه خدا کشته خواهند شد از خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدند.

برای آنان اجباری در کار نبود.

آنها شهادت را از روی آگاهی و میل می پذیرفتند، حتی امام حسین (ع) دائم به همراهانش می گفت: اینجا آب و نانی نیست، قضیه خطر دارد.

حتی در شب عاشورا با زبان خاصی با آنها صحبت کرد و فرمود: من اصحابی از اصحاب خودم بهتر ندیدم و اهل بیتی از اهل بیت خودم فاضل تر سراغ ندارم. از همه شما تشکر می کنم، اینها جز با من با کسی کاری ندارند، شما اگر بخواهید بروید، آنها بدانند که شما خودتان را از این معرکه خارج می کنید با احدی از شما کاری ندارند، اهل بیت من نیز در این صحرا کسی را نمی شناسند و منطقه را بلد نیستند، هر فردی از شما با یکی از اهل بیت من خارج شود و برود. اگر فکر می کنید مساله بیعت برای شما تعهد و اجبار به وجود اورده است من بیعت خودم را از شما برداشتم.

یاران با وفا و دوستدار امام حسین (ع) امامشان را تنها نگذاشتند. امام حسین (ع) در مورد یارانش در شب عاشورا به خواهرش زینب (س) چنین گفت: اینان دلیر مردانی هستند که شیفته شهادتند آنگونه که کودک به شیر مادرش مشتاق است.

شهادت طلبی یاران حسین (ع) شعار نبود بلکه واقعیت بود، شادی برای مرگ و شوق برای شهادت.

وقتی کسی میان خود و دیدار خدا و بهشت جاودان و رسیدن به حضور پیامبر (ص) و ائمه و صدیقات و شهیدان فقط یک شب فاصله می بیند و خود را در آستانه این فیض بزرگ مشاهده می کند اگر به راستی از راه و هدف و مقصد خویش در این « سیر الی الله » آگاه باشد و شادی نکند پس چه کند؟

خوشحالی از شهادت ویژه کسانی است که به این آگاهی ارزشمند و به علم الیقین رسیده باشند.

افرادی چون حبیب بن مظاهر، وهب و… ز این جماعت بودند.

به راستی این گونه شوق شهادت طلبی را در کجا می توان یافت؟ جز در مکتب های الهی و در سایه تعلیمات اولیای دین و حجت های پروردگار که این گونه افق بینش هواداران را گسترده و عمیق و روشن می سازند.

عاشورا فرارسید. امام حسین (ع) قبل از جنگ در صبح عاشورا با یزیدیان اتمام حجت کرد و خطابه ای بیدارگر بیان فرمود که: مرا در نظر بگیرید و بنگرید که آیا کشتن من به صلاح شماست ؟ آیا من فرزند دختر پیامبرتان نیستم؟ و…

این سخنان امام در دل چون سنگ آنان اثری نکرد اما اتمام حجت بود.

جنگ درگرفت و در آن مقطع تاریخی یاران امام حسین (ع) یکایک به جهاد می پرداختند و پس از مبارزه به شهادت می رسیدند.

مشیت الهی بر این بود تا نبردی سرخ برپا شود.

نور با  ظلمت و حق با باطل به پیکار برخیزد تا حماسه ای باشکوه تحقق یابد و آوازه اش در همه تاریخ بماند.

در سویی سپاهیان جبهه نور و منادیان حق و راستی قامت کشیده اند و در سوی دیگر لشکریان شب و آغازگران سیاهی و پلیدی به صف شده اند و خورشید عاشورا نظاره گر این پیکار خونین و نبرد سرخ گشته بود.

زمانی فرا رسید که تمام یاران امام حسین (ع) به شهادت رسیدند و امام حسین (ع) تنها مانده بود .امام ندای « هل من ناصر ینصرنی » سر دادند و بر عذاب شنوندگان این ندا که یاریش نمی کردند افزودند.

تمام کائنات به ندای حسین (ع) پاسخ مثبت داد اما امام حسین اجازه نفرمودند .

زعفر جنی به امام حسین (ع) گفت : با نود هزار جن به یاری شما آمده ام اگر بخواهی تمام دشمنانت را قبل از آنکه از جای خود حرکت کنند نابود می سازم .

امام حسین (ع) فرمود : ای زعفر زحمت کشیدی ، خدا و رسول از تو راضی باشد و خدمت تو مورد قبول درگاه حق باشد اما شما برگردید ، خداوند چنین خواسته است و باید به لقای حضرت دوست برسم .

گرچه حضرت امام حسین (ع) از جنیان تواناتر بود و به تنهایی از پس دشمنان بر می آمد اما مصلحت خداوند جز شهادت چیز دیگری نبود .

یاران حسین (ع) که فداکاری و ایثار و جهادشان به تاریخ حرکت داد و به زندگی معنا بخشید و به مرگ عظمت عطا کرد اسوه شهادت شدند برای زمان های بعد از خود ، همانطور که در زمان جنگ ایران و عراق دلاورمردان سرزمینمان با عشق به حسین و شهادت آماده عملیات می شدند .

آری ، اینگونه از مرگ حیات پدید می آید و این سان فنا ، بقا می آفریند و این چنین خون سرخ شهید یاد سبز جاوید را ترسیم می کند .

یاران امام حسین (ع) در مفابل کفر قامت کشیدند تا رسم جانبازی و ایثار و شهادت در راه عقیده را برای همه تاریخ به نمایش گذارند و پیکرهای خونین شان را سند رسوایی باطل و باطل گرایان تاریخ قرار دهند .

اما با شهادت امام حسین (ع) و یاران گرانقدرش هنوز قافله نور طی طریق می کرد اما از این به بعد چهره حضرت زینب (س) در این کاروان نور و روشنائی می درخشید .

حضرت زینب (س) و سایر همراهانش از بعد از روز عاشورا به عنوان یک گروه امر به معروف و نهی از منکر درآمدند و تا پایان این ماجرا هرکجا که بودند امر به معروف و نهی از منکر کردند .

آنها هرگز به صورت یک جمعیت شکست خورده درنیامدند ، آنها هم مثل ابا عبدالله الحسین (ع) پایان کار را زنده ماندن یا کشته شدن نمی دانستند که بگویند مطلب این بود که حسین زنده بماند و به خلافت برسد یا به گوشه ای برود و زندگی کند .

اینان نیز دنبال همان هدف حسینی بودند و کشته شدن اباعبدالله الحسین (ع) از یک نظر برای آنان آغاز کار بود نه پایان آن .

اگر با جان دل گوش کنیم هنوز صدای یاری امام حسین (ع) در طول زمان به گوش می رسد و ما هم می توانیم با جبهه گیری در مقابل ظلم و ستم و با ادای امر به معروف و نهی از منکر حامی این کاروان نور باشیم.

 

…………………………….

عباس هرارانی پور

…………………………….