روز "نوجوان فراموش شده" مبارک

پیامی در گلایه از فراموشی روز نوجوان در زرند

پیامبر اکرم (ص) نوجوانان و جوانان را دارای دل هایی رقیق تر و آنان را در پذیرش دین خدا افرادی کاراتر می داند و در توصیف مقایسه پیران و جوانان به این آیه اشاره می کند «و عمر آنان به درازا کشید و دلهایشان سخت گردید» (سفینه البحار، جلد ۲، ص ۱۷۶) و میگویند در ابتدای بعثت جوانان مرا یاری کردند و پیران در مقابلم ایستادند.

پیامبر اکرم (ص) نوجوانان و جوانان را دارای دل هایی رقیق تر و آنان را در پذیرش دین خدا افرادی کاراتر می داند و در توصیف مقایسه پیران و جوانان به این آیه اشاره می کند «و عمر آنان به درازا کشید و دلهایشان سخت گردید» (سفینه البحار، جلد ۲، ص ۱۷۶) و میگویند در ابتدای بعثت جوانان مرا یاری کردند و پیران در مقابلم ایستادند.

صدای زرند – امیرعلی حبیبی: دیروز موبایل به دست در انتظار انتشار پیام تبریک روز نوجوان از سوی شهردار، فرماندار و شورای شهر بودم تا بلافاصله بعد از آن شروع به نوشتن متنی کنم در جهت تعارفات و تمجیدات بیهوده موجود در متون تبریک و عدم اهمیت به نوجوانان و جوانان شهر و…

اما دریغ از یک متن دو خطی عرض تبریک برای جمعیت عظیمی از شهر زرند که نه تنها این تک روزی که برای نوجوانان در نظر گرفته شده توسط این نهادها فراموش شد، بلکه این روز از طرف آموزش و پرورشی که غالب ارباب رجوعانش مخاطبان این روز بودند و اداره ورزش و جوانانی که برای همین جمعیت تاسیس شده است هم به انبار کهنه روزهای بدون اهمیت پیوسته بود…

خوب که دقت کنید، باید بدانید “شهید فهمیده” و شهید فهمیده ها نباید انتظار ماندگار بودن در ذهن مردم را داشته باشند، زیرا مسئولان یک شهر به یاد نوجوانانی که حال قرار است در جبهه های اقتصادی و فرهنگی و چه بسا تحت عنوان مدافعان حرم، فهمیده وار جان و روح را نثار کنند، نبودند. محترمان، کسانی را که هر روز می‌بینند هم فراموش کرده اند، حال برای او و امثالهم که قریب به سی سال است که در نظر ما نیستند چه توقعی است…

تا قبل از آغاز بامدادِ نهمین روز آبان همچنان منتظر بودم تا گلایه ها را شروع کنم و از کم و کاستی های بیشماری بگویم که داریم؛ منتهی بعد از آن فهمیدم که ما به سیاه چاله عمیقِ فراموشی افتاده ایم و این سیاهچاله های پهن و دراز در حال کشتنِ خورشیدهایی است که چه بسا می‌توانند از خورشید نورافشان تر باشند و در دل پیران چراغ هایی آکنده از نور و امید روشن کنند؛ اما صبر بیهوده ای بود…

اما حال دیگر ترجیح میدهم درد و دل هایی را که از نوجوانی داشته ام و حال هم که در آستانه جوانی هستم هنوز آن درددل ها را دارم، مانند قبل در کنج قلبم نگاه دارم و هیچ نگویم، تصمیم گرفتم نگویم چگونه با بی توجهی مسئولین بنده و یکی از دوستانم از سهمیه شرکت در جشنواره کشوری خوارزمی جا ماندیم، و از رزومه پژوهشی مان یک ورقِ طلایی کنده شد…؛

تصمیم گرفتم نگویم که تا قبل از اعتماد کردن سرکار خانم “دکتر اسدی” برای خواندن متون بنده و تشویق های وی برای ادامه، دیگران تماماً مرا کوباندند که ادبیات به چه درد میخورد، به دنبال ریاضی و زیست باش…؛ تصمیم گرفتم نگویم تا قبل از اعتماد “دکتر_زمانی”، نشریه های زرندی تا می فهمیدند یک نوجوان دوست دارد کار رسانه ای انجام دهد او را پس زنند و با جملاتی زیبا که بعد از “گوش مخملی” فرض کردن مخاطب، زده می شود مثل خبرنگار افتخاری و… فراریش دادند…؛ تصمیم گرفتم نگویم چگونه از گود مسابقات فرهنگی و هنری استانی بیرون انداخته شدیم به جرم زرندی بودن (به علت عدم پیگیری که مسئولین داشتند)…؛ تصمیم گرفتم نگویم از همه جهات در دوران نوجوانی احساس پوچی می‌کنیم، چون کمتر کسی به من و امثالهم اعتماد میکند…

و این نگفته هایی که اینجا گفتم شاید سوزنی در خروار کاه از نگفته هایم باشد…، و حال که می‌گویم هم، میدانم که دردی دوا نمی‌شود، چه بسا که نمک روی زخم پاشیدن است، که فقط آدم را می‌رنجاند.

شاید اگه یکی از ارگان های مذکور و غیرمذکور اندکی به تقویم، بیشتر از شمردن روزها برای رسیدن به سرِ برج و پیدا کردن تعطیلات نگاه می‌کردند، و در اهمیت نوجوانان یک شهر و کشور اندک زمانی تامل می‌کردند، نیم ساعت وقت داشتند و نوشتن یک متن تبریک برای این قشر مهم از جامعه را اتلاف وقت نمی‌دانستند و جهت شادی این پاکدلان، قلم به دست می‌گرفتند و دو خطی من باب شادی دل آنها می‌نوشتند؛ چه بسا در نهایت اهمیتی که داشتند دو ساعت جلسه می‌گذاشتند و به پای درد و دل چند نوجوان و جوان می‌نشستند تا بشنوند که اهالی خاک زردار زرند چگونه در حال کشتنِ استعدادهای بیکران آنان هستند و شاید متوجه شوند که چه بسا در زرند علما و فضلائی وجود دارند که برای بال گرفتن نیاز به اندک گوشه چشمی دارند که این گوشه چشم از آنان دریغ شده است…

اما هرچه فکر می کنم، توقع بی جایی بود، چون در روز جوان هم مسئولین زرندی سنگینی قلم را تحمل نکردند و متنی به نگارش در نیاورده بودند و دیگر هم قرار نیست به نگارش درآورد و ما می‌مانیم با حوضی خالی…

انتهای پیام/

انتشار دهنده : میثم رضازاده