شعر “یلدایی” از شاعر زرندی

شعری زیبا با مضمون پایان پاییز و شب یلدا از شاعر زرندی.

به گزارش صدای زرند، مرتضی برخورداری شاعر زرندی بمناسبت پایان پاییز و شب یلدا شعری سرودند که در ادامه آورده می‌شود.

چمدان بسته که آهسته از این جا برود

این همه رنگ چه حیف به یغما برود

 

آه و افسوس که زاغ و زغن و ریزش برگ،

لذت عاشقی و میل تماشا برود

 

سردرِ باغ مزین شده با پرچم زرد

بی‌خبر از دل این باغ مبادا برود

 

بیدها غرق حنا، نار گلان لاک به دست

تا شبی را به سراپرده‌ی یلدا برود

 

شب تودیع گرفتند پُر از عشق و صفا

باید آنکس که قشنگ آمده زیبا برود

 

شب یلدا شب آسودگی پاییز است

امشبی سر خوش از این صحنه یکتا برود

 

نغمه‌اش را چه خوش و ناب قرائت کرده

نغمه‌اش تا به فرا سوی زمان‌ها برود

 

فکر مرداب شدن در سر پاییز نبود

رود باید که به آیینه‌ی دریا برود

 

قصه رفتن ‌پاییز چه درسی‌ست عزیز

هرکه امروز نرفته است به فردا برود

 

این نسب‌ها همه در عالم ما نوبتی‌اند

باید از تخت به زیر آمده تنها برود

 

یاد ایام گذشته همه با افسوس است

چشمه‌ی عمر چنان کن که مصفا برود